میباره چشم آسمون امشب
چه سوت و کوره خونمون امشب...
شام غریبونه مادره یا
شب عزای بابامونه امشب
دیگه نمیاد صدای زاری ش...
تموم شده کار خاک سپاری ش...
چادر خاکی...بستر خونی
چه جور بسازیم با یادگاری ش
میاد هنوز تو خونمون
عطر نجیب پیرهنش
چند ساعت پیش بود اونو
به روی شونه بردنش
بابام داره دغ میکنه
از بعد غسل مادرم
آخه خبر داره شده از
کبودیای رو تنش
تا که رسیدیم به خونه بازم
همه گرفتیم آستین به دندون
نکنه یک وقت از دفن مادر
بشن خبردار همسایه هامون
وای وای چه شب تار و سردیه
وای وای بی مادری بد دردیه
************
سایه ی غم روی سر خونه س
شب عزای مادر خونه س
نگاه ما به نگاه باباس
نگاه بابا به در خونه س
هر گوشه ای یک نشون گذشته...
تو سفره چند قرص نون گذاشته...
با آب و جاروش این روز آخر...
هر گوشه یک لکه خون گذاشته...
روضه گرفتیم دور هم
هرکی یه جور گرفته دم
بابا میخونه روضه از
کبودی و زخم و ورم
حسین میگه من میدیدم
هی دست به دیوار میگرفت
حسن خودش رو میزنه
میگه که از کوچه نگم
نگم از اون روز اون روز پر سوز
که بد جوری قلبمو سوزونده
میون کوچه یه دست سنگین
زده غرور منو شکونده
وای وای چه شب تار و سردیه
وای وای بی مادری بد دردیه
*************
باید با درد و غمام بسازم
با غریبی بابام بسازم
با گریه های حسن بسوزم
با غصه ی کربلام بسازم
کارای خونه مونده رو شونم
از این به بعد من خانوم خونم
وصیت مادرم بوده تا
من به حسینم آب برسونم
اما میگفت مادر یه روز
تو کربلا روز دهم
تشنه میمونه و تنش
تو سنگ و نیزه میشه گم
چشماش به چشمای منه
دلش به سمت خیمه هاست
دست و پا میزنه جلوم
تا ضربه ی دورازهم
- پنج شنبه
- 19
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 4:42
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
ارسال دیدگاه