زیر ایوان طلایت بخت با من یار شد
ماجرایم قیل و قال کوچه و بازار شد
هر کسی عمان نخواهد شد مگر در خانه ات
در حرم بودم دلم گنجینه ی اسرار شد
از گداها شهر ما یکباره خالی تر شد و
در حرم کم کم گداهای شما بسیار شد
چون دلش می خواست راه گفتگویش وا شود
زائرت از عمد پای پنجره بیمار شد
پیش تو فرقی ندارد حال دارا با فقیر
هرکسی بار دعا آورد بارش بار شد
یک ضمانت کردی و صیاد آهو را رهاند
چاقوی صیاد از آن تاریخ ضامن دار شد...
شاعر : محسن ناصحی
- پنج شنبه
- 19
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 20:23
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
محسن ناصحی
ارسال دیدگاه