• جمعه 2 آذر 03


اشعار محرم و صفر , شب سوم حضرت رقیه س -( امروز با لب های خشکیده )

818

امروز با لب های خشکیده

دائم به فکر دختری بودم

بی تاب تر از روزهای قبل

دل خون طفل مضطری بودم

 

امروز روز سوم ما بود

ما که فدای دخت اربابیم

والله امشب تا سحرگاهان

از داغ این روضه نمیخوابیم

لب های خشک ما کجا داند

درد لبان تشنه ی او را..؟

کی میشود فهمید قدری از

درد و عذاب زخم ابرو را..؟

هرشب فقط ذکر لبش این بود:

عمه چرا بابا نمی آید؟

عمه بدان این دختر تنها

دنیای بی بابا نمی خواهد

هرشب فقط مرگ از خدا میخواست

این روزها مانند `زهرا” بود

عجل وفاتی روی لب هایش

چشمش ولی دنبال بابا بود

کنج خرابه سر به روی خاک

تازه کمی آرام شد خوابید

ناگه صدای دلبرش آمد

عطر نفس های پدر پیچید

بابا رسید ، اما فقط با `سر”

با صورتی زخمی و خون آلود

چشم رقیه ، بین آن `صورت”

محو لبان خیزرانی بود

حالا خرابه سرد و ساکت شد

سر را گرفت و چشم ها را بست

بعد از هزار و چند سال حالا

نام و نشانی از رقیه هست

این آخرین حرف است ای مردم:

و دختر ارباب خوبی هاست

هرکس که انکارش کند حتما

 ننگی به پیشانی این دنیاست

پوریا باقری

  • پنج شنبه
  • 19
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 22:8
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران