سلام بیرق پرچم،سلام ماه عزا
سلام حضرت زینب،سلام خون خدا
دوباره آمده ایم و عزا به پا کردیم
برای ماتمان روضه ها به پا کردیم
صدازدیم بیایند باز سینه زنان
به روضه خوان محل گفته ایم روضه بخوان
بخوانی که مرد غریبی ز راه آمده است
و شاه خسته دل کم سپاه آمده است
هنوز هست طعامی و آب بسیار است
هنوز بر سرشان سایه ی علمدار است
اما امان ز غریبی امان ز سوز و نوا
امان ز حادثه ی تلخ دشت کرب و بلا
که از جماعت نامرد پشت پا خوردند
میان دشت بلا نیزه بی هوا خوردند
و رأس تک تک انصار را جدا کردند
چقدر به ذریه فاطمه جفا کردند
شاعر : امیر فرخنده
- شنبه
- 21
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 9:19
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
امیر فرخنده
ارسال دیدگاه