نوجوانی شبیه باباها
زیر پایش تمام دریاها
سیزده سال با امامان بود
سیزده سال پیش زهراها
جنگ میکرد مثل بابایش
هست شاگرد دست سقاها
حرفهایش شبیه مردان است
کارهایش شبیه آقاها
جای او نیست در زمین،جایش...
هست همچون حسین بالاها
رفت میدان و گفت یازهرا
اینچنین است رزم مولاها
رفت میدان و منتظر بودند
دم خیمه تمام لیلاها
زرهی بر تنش نبود که رفت
حبس میشد به سینه اماها
رفت اما خبر نشد از او
باز میشد زبان به آیاها
نیزه ای از فرس زمینش زد
شد خراب آرزو و رویاها
همه دیدند از دم خیمه
استخوانش شکست با پاها
دختری دید و گفت یازهرا
خواهری دید و گفت وا اما
شاعر : رضا باقریان
- شنبه
- 28
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 6:59
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
رضا باقریان
ارسال دیدگاه