از شعرهام، شعرترین را نوشته ام
من مدحِ شاهِ خاک نشین را نوشته ام
مدحِ یگانه شاهِ زمین را نوشته ام
من هم به نوبه ی خودم این را نوشته ام
آزاده کیست؟ هرکه گرفتار مرتضی
اما خوشا به شاعرِ دربارِ مرتضی
درخواب دید، محضرِ حیدر نشسته بود
حضرت خودش ک بر سرِ منبر نشسته بود
پایینِ پای شاه که قنبر نشسته بود
یک شاعرِ جوان جلوی در نشسته بود
عالیجناب شاعرِ تازه رسیده است...
شاعر برای کسب اجازه رسیده است:
شاها، امیرِ من، همه عالم فدای تو...
عالم گدای تو شده افتاده پای تو...
عالم شبانه منتظر سفره های تو...
ناقابل است اینکه نوشتم برای تو....
دستم بروی سینه و تعظیم میکنم
شعری نوشته ام به تو تقدیم میکنم...:
"میگفت ای همای سعادت، امام را...
با او شناختم به خدا من خدام را...
حیدر بشر؟! خدا؟! چه بگویم؟؟ کدام را؟؟؟
ایکاش که نسیم بیارد پیام را...
بر چشممان غبارِ نجف هست تا ابد
هوهوی باد چیست به جز یاعلی مدد؟؟
جز او که کرده است مدارای قاتلش؟!
خالی نگشته بَر، زِ بَرَش دستِ سائلش
بگذار بگذریم که شرحِ فضائلش
جز کفر نیست پیشِ منِ عام، حاصلش!
مولا علی ست جایگزین رسول حق...
"نامش عبادت است" علی گو، قبول حق
بعد از غزل فضا چقدر سوت و کور بود
وقت گرفتن صله از دست نور بود
مولا تبسمی که پر از شوق و شور بود.....
شاعر سراسر اشک، سراسر سرور بود
مستِ ولای آن شهِ دول دول سوار شد،
شاعر از آن به بعد، همان شهریار شد
حسین شهریاری ...
- دوشنبه
- 20
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 4:44
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
ارسال دیدگاه