• پنج شنبه 13 اردیبهشت 03


شعر شهادت حضرت مسلم(ع) -( ای وای بر انگشتر و ای وای انگشت )

7242
14

فتنه کوفه
با قطره قطره خون هوادار تو هستم 

تا آخرین لحظه گرفتار تو هستم 

این زندگانی را بدهکار تو هستم 

در کربلا باشم ، علمدار تو هستم 

 

من نخلم و ترسی ز داسم نیست هرگز 

از فتنه کوفه هراسم نیست هرگز 


از پا نیفتم ، گرچه غرق دردم آقا 

جان سپاهی را به لب آوردم آقا 

هر کار از دستم برآمد کردم آقا 

بر هم نریزم کوفه را نامردم آقا 

سینه سپر ، مرد نبرد هر بلایم 

من از برادر زاده های مرتضایم 


کوفه بجای عهد و پیمان جنگ دارد 

کوفه هزاران خدعه و نیرنگ دارد 

ساز و دف و تنبور و ساز و چنگ دارد 

قد تمام کاروانت سنگ دارد 

خونم به جوش آمد ولی دستم به بند است 

دیشب شنیدم قیمت خلخال چند است 


تنها بیا بی ماه و خورشید و ستاره 

تنها بیا بی اکبر و بی شیرخواره 

آقا زبانم لال ... دختر! گوشواره! 

ظهر دهم ، چادر! لباس پاره پاره! 

از من که گفتن بود ، تیغ تیز دارند 

شرمنده ام خیلی نگاه هیز دارند 


از خیر اهل کوفه بگذر جان زهرا 

یا رحم کن بر حال خواهر جان زهرا 

آقا قسم دادم تو را بر جان زهرا 

انگشترت را در بیاور جان زهرا 

ای وای بر انگشتر و ای وای انگشت 

خنجر نبرد از جلو ، ای وای از پشت 

علیرضا وفایی

  • پنج شنبه
  • 23
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 9:14
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران