• سه شنبه 4 دی 03

 سید پوریا هاشمی

شعر شهادت امام صادق(ع) -( ز گوش و گردن اطفال زیوری نکشید )

1086

هرآنکه از سوی تو انتخاب خواهد شد 

به ذره بودن خود آفتاب خواهد شد 

میان طایفه مرجع حساب خواهد شد 

فقیر دست تو عالی جناب خواهد شد 

 

گدا کجا و تو با این مقام آقا جان 

به منبری که نشستی سلام آقا جان 

مقام علم، مقام تورا نشان داده 

کلام نور تو بر حوزه ها توان داده 

کنیز خانه ات آقا به مرده جان داده 

حسین گفتن تو عرش را تکان داده 

بساط روضه و گریه بپاست هرهفته 

و صحن خانه ی تو کربلاست هرهفته 

تو بین سجده ای و شعله ها بلند شده 

چه دودی از در بیت الولا بلند شده 

صدای نعره ی یک بی حیا بلند شده 

کسی برای جسارت ز جا بلند شده 

طناب دست علی بسته شد به دستانت 

نگاه کن به زن و بچه ی هراسانت 

غریب در وسط شهر آشنا شده ای 

عمامه از سرت افتاد و بی عبا شده ای 

میان عربده ها بی سرو صدا شده ای 

شبیه عمه گرفتار اسب ها شده ای 

نفس بگیر ندو بین کوچه ها اینقدر 

که اذیتت نکند باز درد پا اینقدر 

اگرچه زندگی ات آه و سربه سر درد است 

اگرچه رد شدنت از سر گذر درد است 

اگرچه بغض تو مابین صدنفر درد است 

بگو که سهم تو هم از لگد کمردرد است؟ 

بگو که بر کف پای تو خار افتاده؟ 

گذار تو طرف نیزه دار افتاده؟ 

به هرطرف بدنت را که لشگری نکشید 

کسی لباس تورا پیش مادری نکشید 

کسی ز اهل و عیال تو روسری نکشید 

ز گوش و گردن اطفال زیوری نکشید 

به جسم بی رمق تو عصا زدند اصلا؟ 

سر تو را بروی نیزه ها زدند اصلا؟؟ 

شاعر : سید پوریا هاشمی

  • جمعه
  • 24
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 10:3
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران