خداحافظ امیرم
خـداحافـظ امیـر باوفایـم
علـمـدار رشیـد بـاخـدایـم
یل نـام آور گلگـون لـوایـم
گل صـدپـارةخشکیده نایـم
خـداحافـظ یـل ببـریده دسـتـم
ببیـن در ماتـمِ رویـت شکستـم
خـدا دانـد چه حالی شد نصیبـم
در آن وقتی که چشمان تو بستـم
گـل حیــدرنشـانِ مـهـربـانـم
امیـد سیـنـه هـای کـودکـانـم
در آغوشم سپردی جان به جانان
سـرِ نعشـت شنـو آه و فغـانـم
سپهدارم ، علمـدارم ، خداحافـظ امیرم
تقاصت را من از این دشمـن ملعون بگیرم
خـداحافـظ امیـر باوفایـم
خـداحافـظ گـلِ صـدپـارة مــن
قتـیـل دشـمـنِ مـکــارة مــن
به خیمـه اصغـرم لب تشنه مانده
امـان ازکـودکِ شیـرخوارة مــن
گـرفتـه بُغـضِ غـم راه گلـویـم
نمی دانـم سـر نعشت چه گویـم
چگونـه رو نمایـم سـوی خیـمـه
اگر پُرسَـد سکیـنـه کو عمویـم؟
سپهدارم ، علمـدارم ، خداحافـظ امیرم
تقاصت را من از این دشمـن ملعون بگیرم
خـداحافـظ امیـر باوفایـم
خـداحافـظ سپـه دار رشـیــدم
به ماننـدت به دنیا کس ندیــدم
تو را دیـدم شکستـه زیـر فولاد
منـم در زیـر ایـن ماتم خمیـدم
تـنـت آمــاج کیـن دیـدم دلاور
دو دستانـت جـدا از قـاب پیـکر
دم آخـر صدایـت دلنشیـن بـود
چه شد خواندی مرا این دم بـرادر
سپهدارم ، علمـدارم ، خداحافـظ امیرم
تقاصت را من از این دشمـن ملعون بگیرم
خـداحافـظ امیـر باوفایـم
خـداحافـظ امیـر باوفایـم
علـمـدار رشیـد بـاخـدایـم
یل نـام آور گلگـون لـوایـم
گل صـدپـارةخشکیده نایـم
لب خشکیده ات آتش به جان زد
عیـاری بـر وِلای عـاشـقـان زد
بـنـازم ای بــرادر بـر وفـایـت
که تأییدی به عشقی بی کران زد
دلم یکسو غم و یکسو نشاط است
غمم هجر و نشاطم در حیات است
که تا دنیـا به جا باشـد ابالفضـل
گل نامـت نگینـی بر فـرات است
سپهدارم ، علمـدارم ، خداحافـظ امیرم
تقاصت را من از این دشمـن ملعون بگیرم
خـداحافـظ امیـر باوفایـم
خـداحافـظ دلـم لبریز غـم شـد
گریبـانـم فقـط آویـز غـم شـد
بهـار خیمـه هـایـم در فـراقـت
اسیـر پنـجـة پـاییـز غـم شـد
سرایـم بـی تـو سامانـی نـدارد
عطـش درخیمـه درمانـی نـدارد
علی طفـل لب عطشـان صغیـرم
دگـر در پیـکـرش جانـی نـدارد
سپهدارم ، علمـدارم ، خداحافـظ امیرم
تقاصت را من از این دشمـن ملعون بگیرم
خـداحافـظ امیـر باوفایـم
خـداحافـظ کلامیسـت غمگنـانه
که اشـک از دیـده ام سازد روانه
ولـی جـانـا بـه دنبـال تـو آیـم
به زودی در نـبـردی عـاشـقـانه
ابـالـفـضــل ای عـلمـدار دلاور
یــل آزادة در خـــون شـنــاور
به حـقِّ اشـکِ مولا بر جبـیـنـت
شفاعـت سـروری کـن نـزد داور
سپهدارم ، علمـدارم ، خداحافـظ امیرم
تقاصت را من از این دشمـن ملعون بگیرم
خـداحافـظ امیـر باوفایـم
شاعر : محمدرضا سروری
- سه شنبه
- 28
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 4:23
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه