مسلمم من ندارم به کوفه پناهی
جز نم اشک و آهم ندارم سپاهی
گشته ام اسیر جهل و سلسله
دائما بود بر لب این زمزمــــه
آه ، به کوفه میا ای حسین جان
آه ، شکسته شده عهـد وپیمــان
(( آه و واویلتا از غریبی ))
دست بسته ،لب تشنه گشتم فدایت
ای حسین جان بود هستی ام خاک پایت
میدهم سلامی با قلب حزیـــــن
برتو و عزیزانت ای بی قریـــــن
در ره تو جدا شد سر من
جان فدای تو ای دلبر من
(( آه و واویلتا از غریبی ))
شاعر : رسول میثمی
- سه شنبه
- 28
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 12:38
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
رسول میثمی
ارسال دیدگاه