هرچند ای رب کریم،توبه شکستم بارها
از کرده ام بر مردمان، ظاهر نشده اسرارها
پشیمانی عفو ترا،پرچین نسازد جرم ما
آئینه کبی بر هم خورد،از زشتی رخسارها
در فکر دنیا زیستم،دور از تو مولا زیستم
بی حاصلی شدم حاصلم،از گردش ادوارها
دل را که باشد جای تو،شد خانه ی اعدای تو
وحدت کجا معنی می دهد،با اکثریت دلدارها
با معصیت خو کرده ام،سوی گنه رو کرده ام
حالا پشیمانی آمدم،از زشتی کردار
از کرده ام هستم خجل،وقت سحر ماندم به گل
خوبان همه رفتند و من،جا مانده ام از یارها
در معصیت پرداختم،سرمایه خود باختم
این ورشکسته بنده ات ، شده شهره ی بازارها
در دل پرشده از شوق گناه،بر لب به ذکر یااله
سودی نبخشده مرا،تکرار استغفارها
تو خود کشیدی ناز من،گفتی شوی همراز من
گفتی بیا از من بجو،درمان جمله کارها
آغوش خود وا کرده ای،من را تماشا کرده ای
از ظلمتم کردی رها؛در پرتوی انوارها
با عشق یار سر جدا،تو آبرو دادی مرا
با رحمتت یعنی حسین،دستم گرفتی بارها
حسن علی پور
- دوشنبه
- 2
- مرداد
- 1391
- ساعت
- 6:33
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه