حسین جانم
به باده اشک فشاندم، شراب از آب در آمد
به آب نام تو خواندم،گلاب از آب در آمد
به لطف `حُبّ” شما در حساب دفتری ام باز
گناه کردم و دیدم ثواب از آب درآمد
چقدر زحمت من را کشیدی اما من...
ببخش حال خرابم خراب از آب درآمد
قلم به مدح تو راندم، علم به دوش کشاندم
ز دفتر غزلم صد کتاب از آب درآمد
چه گنبدی،چه ضریحی،چه کف العباسی...
زیارت حرمت باز، خواب از آب درآمد
ندید زینبت از کربلا بجز زیبا
چنانکه خون سر تو خضاب از آب درآمد
به غم سرشت گلی را، به خون کشاند دلی را
دل عذاب کشیده، `رباب” از آب درآم
شاعر : محمد کاظمی نیا
- شنبه
- 1
- مهر
- 1396
- ساعت
- 6:13
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
محمد کاظمی نیا
ارسال دیدگاه