حضرت_اباالفضل (ع)
〰〰〰〰〰〰
نشسته تو دلم داغ عالم - سرت شکسته پاشیده از هم
پر از تنت شده خاک صحرا - فدات بشم شدی خیلی درهم
چشای تو۲
از ضرب تیر لبریز ِ خون شده
چشای تو۲
شد بسته وقتِ وداعمون شده
دستت از تن جدا؛ وای از رویِ زین
خوردی با صورتت؛ بدجوری رو زمین
عباسِ من 4
〰〰〰〰〰〰
نداری چرا رو تنت سر - دلم گرفته؛ ای پاره پیکر
شکسته پشتم و نا ندارم - چقدر سخته داغ ِ برادر
علَم بگیر۲
افتادم از نفس حالم و ببین
علَم بگیر۲
سقّای من شدی خاک و خون نِشین
خشکه لبهای تو؛ خاکیه صورتت
ذکر أدرک أخا؛ میکنه راحتت
عباسِ من 4
شاعر : یاسین زندی
- شنبه
- 1
- مهر
- 1396
- ساعت
- 8:25
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
- شاعر:
-
یاسین زندی
ارسال دیدگاه