زمزمه روز عاشورا و گودال قتلگاه
(بند۱)
پر شد از نیزه٬ تنِ شاه دین
کو انگشت و انگشترت؟! خونیه نگین
روی تل زینب(س)٬ میخوره زمین
ای زینت دوش نبی پاشو از زمین
چشماش و بگیرین٬ نبینه خون چشمات و بسته
خواهرت نبینه٬ شمر و که رو سینه ت نشسته
سالار زینب(س)...
(بند۲)
نیزه و شمشیر٬ دارن می زنن
تنت غرق خونه و شد پاره پیرهن
زینب(س) بیتابه٬ پس تو روخدا-
دست و پاهات و اینجوری رو زمین نزن
خواهرت بمیره٬ کفن نداری دل نداره
بد شهیدت کردن٬ به پیکرت داره اشاره
هذاٰ حُسینٌ ...
(بند۳)
دست و پا نزن اومد مادرت
جای نعل تازه مونده روی پیکرت
جون میده ای وای٬ گوشهٔ گودال
می بینه وقتی خنجر و رویِ حنجرت
انگشتت و آخه٬ چرا با انگشتر بریدن
جلو چشم مادر٬ تنت رو روو خاکا کشیدن
بُنیَّ عطشان...
بُنیَّ عریان...
شاعر : یاسین زندی
- شنبه
- 1
- مهر
- 1396
- ساعت
- 8:51
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
- شاعر:
-
یاسین زندی
ارسال دیدگاه