ببین که دخترت بیقراره - بیا من و بغل کن دوباره
اشاره کردن و من دلم سوخت - میگن یتیمه بابا نداره
بغل بگیر ۲
من و که خسته ام از بهانه ها
بغل بگیر ۲
سرخه تن من از تازیانه ها
شهر و آذین زدن؛ ما ولی غصّه دار
عمه بغضش شکست؛ خیلی بی اختیار
بابا حسین 4
〰〰〰〰〰〰
کنار من چراغونه امشب - تنم دوباره میسوزه تو تب
سر ِ تو داره قرآن میخونه - نخون بخاطر عمّه زینب
ببین منو ۲
چشمات و وا کن و خیره شو به من
ببین منو ۲
لب های خشکت و هی به هم نزن!
گریه کردم ولی؛ چی آوردن برام
بوی نون از سرت؛ بوی دود از موهام
بابا حسین 4
شاعر : یاسین زندی
- شنبه
- 1
- مهر
- 1396
- ساعت
- 9:40
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
- شاعر:
-
یاسین زندی
ارسال دیدگاه