• جمعه 2 آذر 03


حضرت رقیه س -(در کنجِ یه ویرونه نوری می درخشه!)

650

#زبانحال_حضرت_رقیه_س_با
#سر_بریده_پدر_در_خرابه_شام

در کنجِ یه ویرونه نوری می درخشه
گویی فرود اومد شهابِ آسِمونی
دختر گرفته راسِ بابا رو به دامن
چن تا ترک روی لب و روی پیشونی

داره میگه این بوده تنها آرزویم
شونه زنی با لای انگشتت به مویم
دس که نداری لااقل پس بوسه ای زن
"ردِِّ طنابِ مونده" بر زیرِ گلویم

دیشب که خوابم اومدی بابا چه زیبا
دَستی کشیدی زخمِ رویم ناز کردی
بس که گره افتاده بود هر تارِ مویم
با نرمیِ دسّات اونا رو باز کردی

اصلاً خودم دیدم در آغوشم کشیدی
امشب چرا بابا حسین "بی دسّ و پایی"
دیدم که با دسات تو لُپّامو کشیدی
آخه مگه در "جسم و سر" میشه جدایی؟

تو اومدی و عمّه جون هم پیشمون بود
اما دلش از دردِ این ویرونه خون بود
داش پیشتون میگفت از این رنجِ اسارت
پاهاش همه زخمیِ تیغِ خیزرون بود

خواب دیده ام محکم منو کردی در آغوش
با نازِ بوسه زخمِ لبهام و خریدی
امشب کجا قایم نمودی "دست و پایت"
بابا نکنه از رقیه دل بریدی؟!

#دوشنبه_5_صفر_1440
#بداهه_نویسی
#هستی_محرابی

  • دوشنبه
  • 23
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 13:39
  • نوشته شده توسط
  • هستی محرابی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران