رفتی و زداغت در سوز و در نوایم
خانه بی حضورت زندان شده برایم
اشکونالهدارم ،درسینـــــــه آه دردم
سر برآر و بشنو من غرق در عزایم
قلب من شکسته/ نشسته/ خاک یتیمی بر سرم
ای همیشه یارم/ قرارم/ رفتی تو پیش مادرم
رفتنت زخانه/ شبانه /آمد بیادم ای پدر
یاد زخم سینه /مدینه /آمد به یادم ای پدر
ای همــه هست من // رفـتی از دست من
((وای از این غم جدایـے))
شعله زد بجانم غمهـــــای بی شماره
یاد کربلا و آن مشـــــک پاره پــــاره
عهدخودوفــاکردعباست ای پدرجان
شد شهید عشق وقلبش پر از شراره
بانگ یا اخایش/صدایش / می آیداز صحرای خون
روی و دست و سینه / زکینه/سرتا به پا شد لاله گون
از بدن جدا شد/ فداشد / دستش کنار علقمه
با دل شکسته/نشسته/در پیش رویش فاطمه
پر زخون پیــکرش // در برش مـــادرش
((وای ازین غم جدایـے))
شاعر : رسول میثمی
- یکشنبه
- 2
- مهر
- 1396
- ساعت
- 10:16
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
رسول میثمی
ارسال دیدگاه