واحد
چوبی به لبت نشسته دیدم ای دندان تو را شکسته دیدم
چشمان تو را پر اب دیدم وای دور سر تو شراب دیدم
خونین شدن سرت رو دیدم جان کندن دخترت رو دیدم
عباس کجاست تا نشیند رخسار کبود من ببیند
باز باران با ترانه از دو چشمم دانه دانه
می چکد بر روی دامن با بهانه بی بهانه
عمه برگردیم خانه
************
یادم اید روز دیرین کودکی شاداب بودم
هر زمان خوابم میامد روز دوش گرم اکبر خواب بودم
من عزیز شهر بودم دختر ارباب بودم با نشاط کودکانه
عمه برگردیم خانه
**********
یادم اید در مدینه صورتم چون یاس بود و
اقتدارم قد و بالای عمو عباس بود و
دست های مهربان مهربان بابام بر روی سرم بود و
نه پایم پر ورم بود
به قول عمه زینب قد و بالا و حجابم مثل زهرا مادرم بود
باز باران می چکد بر روی پایم لرزه دارد دستهایم
عمه برگردیم خانه
**********
یادم اید در بیابان یک شب افتادم ز ناقه
زجر زجرم داد تا از ره رسید و
زلف هایم را کشید و انچنان زد که
از ان پس چشم هایم خوب چیزی را ندید و
گوش من سنگین شد و رنگم پرید
************
- سه شنبه
- 4
- مهر
- 1396
- ساعت
- 3:50
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
ارسال دیدگاه