چرا از خجالت روتو پوشوندی
نقاب خون رو صورتت کشوندی
فدا سرت اگه آبی نداری
چرا خودت رو اینقدر شکوندی
پاشو بریم- پاشوبریم
زیر بغلهاتو خودم میگیرم
نگو به من - منو نبر
که از خجالت رباب می میرم
میون دست جدات پرچم من بلنده
پاشو بریم که دشمن به اشک من نخنده
پر از نیزه ای یا چشام شده تار
میون نیزه زار اومدم انگار
ببین که دخترام دارن میلرزن
میشد ای کاش پاشی از جا علمدار
چی کار کنم - چی کارکنم
ای سایه روی سر خواهرم
چی کارکنم -که دشمنا
دارن میرن همه به سوی حرم
اگه که پانشی تو خیمه ها میشه غارت
دخترم و میزنن زینب میره اسارت
شاعر : موسی علیمرادی
- شنبه
- 8
- مهر
- 1396
- ساعت
- 11:17
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
موسی علیمرادی
ارسال دیدگاه