• دوشنبه 3 دی 03

 حسن لطفی

شب‌سوم‌محرم حضرت‌رقیه‌سلام‌الله -( آمدم ویران کنم این کاخها را بر سرش )

1692
1

آمدم ویران کنم این کاخها را بر سرش
شام را میکوبم این شامِ بلا را بر سرش

من به زیرِ پای زینب می‌کشانم شام را
مثل این خاکِ خرابه می تکانم شام را

شعله دیدم لیک از عشق تو تب کردم خودم
مردمان نانجیبش را ادب کردم خودم

سِیرِ معراجی جمالی را جلالی آمدم
تا در آغوشت کشم با دست خالی آمدم

تا شنیدم در تنوری زخمِ رویم خشک شد
مثل خشکیِ گلویِ تو گلویم خشک شد

"چند شب بی بوسه خوابیدم دهانم تلخ شد"
زجر زد روی لبم شیرین زبانم تلخ شد


عمه‌ام می‌گفت با او راه می‌آید نزن
ناله‌اش خاموش شد کوتاه می‌آید نزن

بچه است از داد می‌ترسد نزن اما زدند
دختر از فریاد می‌ترسد نزن اما زدند

فرش راهت می‌شود این موی درهَم ریخته
بوسه می‌گیرم زِ تو ای روی درهَم ریخته

عمه جان حس می کنم مژگان بابا کم شده
خیزران ای داد یک دندان بابا کم شده

 

شاعر : حسن لطفی

  • شنبه
  • 8
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 13:25
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران