روزگاران همه را در شب یلدا ماندیم
در تب حسرت و در تاب تمنّا ماندیم
تا شنیدیم تویی منجی و خواهی آمد
به مناجات نشستیم و به نجوا ماندیم
بر سر جادّه ، سجّادهی صبر افکندیم
چشم بر کعبه ی موعود به صحرا ماندیم
با دعا بر تو همه روزه نمازی داریم
روی بر قبلهی رویت به مصلّا ماندیم
" رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد
ما به قربان تو رفتیم و همان جا ماندیم "
تو همانی که همه نور و حضوریّ و ظهور
ما همانیم که در غیبت کبری ماندیم
عجب این نیست شکیبایی مان را ببرد
عجب این است به هجر تو شکیبا ماندیم
در فراق تو دریغا ! که غزل کم گفتیم
وَ اگر هم که سرودیم ، در آن وا ماندیم
واژه ها در صف توصیف شما مانده و ما
آه ! از قافله ی قافیه ها جا ماندیم
شاعر : جواد هاشمی
- شنبه
- 8
- مهر
- 1396
- ساعت
- 15:47
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
جواد هاشمی
ارسال دیدگاه