در به دريم شروع ميشه
تازه بی بال و پریم شروع میشه
غم بی هم سفریم شروع میشه
تو رو سر بریدن و راحت شدی
تازه من در به دریم شروع میشه
بعد تو عزای من شروع میشه
غم و غصه های من شروع میشه
کربلای تو غروب تموم شد و
تازه کربلای من شروع میشه
دیگه زینب میمونه با غصه هاش
چادر خاکی میشه شال عزاش
اون که با شیش تا برادر اومده
یه برادرم دیگه نموند براش
ناله ای واسه کشیدن نداریم
دل دیگه واسه بریدن نداریم
اینا دارن ما رو دنبال می کنن
به خدا پای دویدن نداریم
یکی نیس که حلِ مشکلم کنه
یکی نیس سوار محملم کنه
هر چی داشتم و نا مردا دزدیدن
یکی نیس به شمر بگه ولم کنه
تو و بی لشکری باورت میشد
من و بی یاوری باورت میشد
باورت میشد یه روزی ببینن
من و بی روسری... باورت میشد
شاعر : حامد خاکی
- پنج شنبه
- 13
- مهر
- 1396
- ساعت
- 14:46
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
حامد خاکی
ارسال دیدگاه