بند اول
کمرم خم شده علمدارم
من تنت را چگونه بردارم
دستهایت فتاده روی زمین
جای اشک از دو دیده خونبارم
ای پناه تمام اهل حرم
من چسان پیکر تو بگذارم
بر دو چشم تو تیر خورده ولی
روز در دیده شد شب تارم
در حرم منتظر همه طفلان
من چه گویم به دختر زارم
طفل ششماهه از نفش افتاد
روی دامان مادرش جان داد
بند دوم
خیز ای ساقی حرم عباس
بین شکسته شده پرم عباس
طاقتی نیست تا که بردارم
پیکرت،همرهم برم عباس
تو که باب الحوائجی سقا
به برادر نما کرم سقا
دور تو بوی یاس پیچیده
آمده چونکه مادرم عباس
حرم امن من ز هم پاشید
وای بر حال خواهرم عباس
ای علمدار من ز جا برخیز
شد نگاه بهار من پاییز
بند سوم
من چه گویم جواب ام بنین
که چنین گشتهای تو نقش زمین
ای عمود خیام آل الله
خیز و حال زنان خیمه ببین
ذکر لبهای کودکان آب است
ای لب خشک توست ماءمعین
تو نیایی به خیمه میمیرم
داغ هجران تو بود سنگین
قول دادم که با تو برگردم
پس، کنم رخ ز خون تو رنگین
یاس ام البنین چه پژمردی
کاش یک جرعه آب میخوردی
بند چهارم
علقمه گشته قتلگاه تو و
خون گرفته جمال ماه تو و
تا که افتاد دستت از پیکر
شد ملائک همه سپاه تو و
بوده در راه یاس علی
با دو دست جدا نگاه تو و
تا که مادر به علقمه آمد
بسته شد از نگاه راه تو و
تیر بر چشم ناز تا خورده
من شنیدم صدای آه تو و
جای ام البنین سرت برداشت
به روی زانوان خود بگذاشت
بند پنجم
گفت عباس من تو هم مردی
تو برای حسین من فردی
راضی از دست تو منم زهرا
تو به عهد خودت وفا کردی
جای تو روی دامنم باشد
حیف باشد به خیمه برگردی
شیر ام البنین حلالت باد
که چنین پای تا به سر دردی
دستهایت به روی چشمانم
تو وسیله برایم آوردی
هرکه بامن ز عشق سرمستست
شافعش روز محشر این دستست
شاعر : مرتضی محمودپور
- یکشنبه
- 16
- مهر
- 1396
- ساعت
- 8:17
- نوشته شده توسط
- احسان نیکخواه
- شاعر:
-
مرتضی محمودپور
ارسال دیدگاه