تو آن شاه کریم و من گدایِ دائمت هستم
ز طفلی گفته ام مرثیّه خوان قاسمت هستم
به دل گلدسته از یاس و ضریح از یاسمن دارم
درون سینه ام با نام تو صحنِ حسن دارم
نفس تا هست جانا سائل کوی تو می مانم
و با اذن شما پیوسته میخوانم حسن جانم
حسن والا حسن طاها حسن حیدر حسن زهرا
حسین است این بدونِ یا حسن بنیان عاشورا
حسن نور و حسن طور و حسن والفجر و الرحمن
حسن دهر و حسن یاسین حسن قلب است بر انسان
حسن مرهم حسن همدم حسن مُحرِم حسن مَحرم
حسن تنهاترین سردار تاریخ است در عالم
عجب نام تو شیرین است ، از کامم مگیر آقا
ببار از عشق خود بر قلب من باران تیر آقا
تمام سوره ی فتح است نقش دست و بازویت
لبت چون مائده مانَد وَ چون قدر است گیسویت
رخَت یوسف لبت کوثر دو چشمت نور و الرحمن
ز رویت سوره ی والشمس میخواند مَلک ، هر آن
به هر بشکسته بالی از کرامت بال میدادی
جوابِ بد زبانی را به بذل مال میدادی
حسینیون همه تا روز محشر یاحسن گویند
تمام کربلایی ها فقط راه تو می پویند
به رافت آسمان مهری و دریای احساسی
به گاه رزم آن شیری که یک استاد عباسی
دلم تسخیر فرزندان پاک توست ، باور کن
بَدم اما سپاه دل هلاک توست ، باور کن
برای وحشت و تنهاییِ در قبر ، ای دلدار
«رئوفی» دارد از عبداللهت یک وعده ی دیدار
شاعر : حسین رئوفی
- دوشنبه
- 17
- مهر
- 1396
- ساعت
- 8:14
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
حسین رئوفی
ارسال دیدگاه