میان شهر غریبم اگر، به یاد توام
به کنج خلوتی از کوفه من نماد توام
بیا و از سفر کوفه در گذر آقا
که من ظهور تمامی عدل و داد توام
به جرم عشق توام سر به دار گشته سرم
چو مرغ عشقِ مهاجر شکسته گشته پرم
دلم خوش است که آقا کبوتر حرمم
ز غصههای تو سوزد تمامی جگرم
شنیده ام که به همراهت اصغر آوردی
کنار اصغر ششماهه اکبر آوردی
از این سفر بِگُذر رحم کن به اطفالت
اگر رقیه بهمراه خواهر آوردی
تمام کوفه به پا بی درنگ با تو شده
به تیر و نیزه شمشیر و سنگ با تو شده
مرا به بند کشیدند و آتشم زدهاند
به حیلههای فراوان به جنگ با تو شده
شاعر : مرتضی محمودپور
- دوشنبه
- 17
- مهر
- 1396
- ساعت
- 8:18
- نوشته شده توسط
- احسان نیکخواه
- شاعر:
-
مرتضی محمودپور
ارسال دیدگاه