چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
خون شفق ز پنجۀ خورشید میچکد
از بس گلوی تشنه لبان را دهد فشار
درچاه سرنگون فکند ماه مصر را
یعقوب را سفید کند چشم انتظار
پور ابوتراب جگر گوشه رسول
طفلی که بود گیسوی پیغمبرش مهار
روزی که پا به دایرۀ کربلا نهاد
بشنو چهها کشید ز چرخ ستم شعار
از زخم تیر بر بدن نازنین او
صد روزن از بهشت برین گشت آشکار
اول لبی که بوسه گه جبرئل بود
بی آب شد ز سنگ دلیهای روزگار
رنگین ز خون شدست ز بی رویی سپهر
رویی که میگذاشت برو مصطفی عذار
طفلی که ناقه الله او بود مصطفی
خصم سیاه دل شده بر سینهاش سوار
عیسی در آسمان چهارم گرفت گوش
پیچید بس که نوحه در این نیلگون حصار
نتوان سپهر را به سر انگشت برگرفت
چون نیزه بر گرفت سر آن بزرگوار
از بس که طائران هوا خون گریستند
از ماتم تو روی زمین گشت لاله زار
خضر و مسیح را به نفس زنده میکند
آنها که در رکاب تو کردند جان نثار
چون خاک کربلا بشود سجده گاه عرش
خون حسین ریخت بر آن خاک مشکبار
شاعر : صائب تبریزی
- چهارشنبه
- 19
- مهر
- 1396
- ساعت
- 20:14
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
صائب تبریزی
ارسال دیدگاه