در خود کشید گام به گام ِ بقیع را
تعظیم کرد و داد سلام بقیع را
اشکی بهانه گیر شد افتاد روی بوم
لبریز کرد بغض ِ تمام بقیع را
برداشت رنگ روشن و اذن دخول را
زائر کشید و اشک ِ مدام بقیع را
نقاش بود و با قلم ِ حاجتش کشید-
در یک حرم چهار امام ِ بقیع را
خادم کشید و عود به دستان او کشید
پُر کرد بوی عطر مشام بقیع را
نقاش از غریبیِ شان گُر گرفته بود
تغییر داد رکن و مقام بقیع را
یک سر به مکّه زد قلمش زمزمی گرفت
لبریز کرد تشنهٔ جام بقیع را
بالا کشید پرچم سبز حریر و بعد
باران گرفت گنبد و بام بقیع را
پیدا نکرد آن حرم ِ مادرانه را
پنهان کشید حسنِ ختام بقیع را!
شاعر : مرضیه عاطفی
- پنج شنبه
- 20
- مهر
- 1396
- ساعت
- 12:55
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
مرضیه عاطفی
ارسال دیدگاه