با تواضع می رسد چشمش به مولا
می خورد
آب را در خانه اش با یادِ زهرا(س)
می خورد
پا به پای حضرت حیدر نگاهش سمت در
غصهٔ عمر کم ِ أمّ أبیها می خورد
جای محسن(ع) یک که نه! چندین پسر آورده است
حضرت آسیه دارد حسرتش را می خورد
در بیان مهربانی اش همین بس که حسین(ع)
آب را از دست های او گوارا می خورد
مطمئنا مادری در حدّ اقیانوس بود
چون کمالاتِ أبالفضلش(ع) به دریا
می خورد
خوب جبران میشود لطف و محبت های او
روی بازوی پسر٬ تا مُهر سقّا می خورد
پشت او از داغ فرزندان خود نه! بلکه سخت؛
از غم ِ جان دادن ِ اربابمان؛ تا می خورد
مثل زهرا(س) یاد لب هایِ عطشناکِ حسین(ع)
اشک میریزد شدیدا؛ آب هر جا می خورد
روضه میخواند برایش چشم ِ زینب(س) هر غروب
پا به پایش غصهٔ اما و آیا می خورد
مادرِ دریاست اما یادِ بی آبی ِ مشک
بغض را با ذکرِ «ساقی ٱلعطاشا» می خورد!
شاعر : مرضیه عاطفی
- پنج شنبه
- 20
- مهر
- 1396
- ساعت
- 15:36
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
مرضیه عاطفی
ارسال دیدگاه