صحرا دچار شوق؛ پر از پیچ و تاب شد
خورشید٬ در دست نبی آفتاب شد
در پیش چشم عالمیان٬ چشم عرشیان
دل عاشق علی(ع) شد و پا در رکاب شد
بالا بلندْ یار به روی جهاز رفت
ماه تمام بود و دل شیعه آب شد
دریا کنار برکه تلاطم گرفته بود
تنها خدای کشتی ِ حق انتخاب شد
«ألیوم أکملتُ لکُم» را خدا نوشت
بعدش علی(ع) حقایق أمُّ ٱلکتاب شد
شیر خدا٬ امیر عرب٬ حق ِ حق ِ حق
تنها کسی که عالی أعلیٰ خطاب شد
اصل ِ مقام او چقدر بینهایت است
نادعلی(ع) و حضرت عالیجناب شد
انکار کرد هر که مقام ولایتش
عمری به خود ضرر زد و خانه خراب شد
هر کس به جانشین نبی احترام کرد
بخشیده شد قیامت و پس بی حساب شد!
شاعر : مرضیه عاطفی
- پنج شنبه
- 20
- مهر
- 1396
- ساعت
- 17:14
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
مرضیه عاطفی
ارسال دیدگاه