مادر زهرای اطهر یار پیغمبر مرو
ای پر و بال محمد میروی بی پر مرو
فاطمه در کودکی فریاد زد مادر مرو
جان بابای غریبم از بر دختر مرو
مونس دختر بود مادر، تمام هست من
من زمینخوردم،زجا برخیز بستان دست من
*****
من فدای غیرت مردانهات لختی درنگ
از چه میسوزد پر پروانهات لختی درنگ
گشته قلب کوچک من خانهات لختی درنگ
هر دو عالم میشود غمخانهات لختی درنگ
وقت رفتن نیست ای پشت و پناه مصطفی
خاطراتت مانده حتی در دل غار حرا
******
هستیت تا ریختی در پای ختم المرسلین
گشت خاک مقدم تو زینت عرش برین
افتخار مریم اینکه با تو گشته همنشین
گفتهی قرآن بود، تنها تو امالمومنین
از چه رو عزم سفر کردی، کمی آهسته تر
میروی مادر برو، اما مرا همره ببر
******
خیز از جا غصهها را با دودستت خاک کن
با مناجاتت دوباره شعب را افلاک کن
سینهی سینایت را بهر احمد چاک کن
خیز از جا اشکهای مصطفی را پاک کن
ای تو یار و یاور احمد ز پیش ما مرو
میروی از پیش من،ای هستیم تنها مرو
*******
شدعبا بهرت کفن اما حسینت بی کفن
بوریا آورده اند، نور دوعینت بی کفن
روی خاک افتاده شاه عالمینت بی کفن
یادگار فاتح بدر و حنینت بی کفن
گریهها بر شاه بی غسل و کفن کار من است
تا به محشر خونفشان چشمان خونبار من است
شاعر : مرتضی محمودپور
- دوشنبه
- 24
- مهر
- 1396
- ساعت
- 9:7
- نوشته شده توسط
- احسان نیکخواه
- شاعر:
-
مرتضی محمودپور
ارسال دیدگاه