تا قیامت سیاه می بینم٬ چرک آلوده؛ روی شیطان را
آبرو دادی و به عشق خودت٬ می برم آبروی شیطان را
لحظه لحظه نشسته در گوشم٬ آیهٔ کفر و یأس میخواند
قطع کردم به لعن و بسم الٰه٬ باز هم گفتگوی شیطان را
پای سجادهٔ سپید خدا٬ ایستادم قنوت در دستم
شک ندارم فشار خواهم داد٬ در تشهّد گلوی شیطان را
بر جهانم هبوط می ریزد٬ وارث اشتباه و عصیان است
خواستم غرق معرفت بشوم٬ باد آورد بوی شیطان را
دور من حلقه زد گیاه فریب٬ یادم آمد خلیفهٔ عشقم
اشک جریان گرفت و هر قطره٬ محو کرد آرزوی شیطان را!
شاعر : مرضیه عاطفی
- دوشنبه
- 24
- مهر
- 1396
- ساعت
- 10:19
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
مرضیه عاطفی
ارسال دیدگاه