گُـذرِ روضـه از این مرحله زجرآور بود
شـرح اوضـاعِ بـدِ قـافـله زجـرآور بود
ریسـمان بود و گـلوهای زِ گُـل نازک تر
بیش از آن هُرم تنِ سلسله زجرآور بود
بیش از آتش و خاکسـتر و سنگ لب بام
پایْ کوبی و دَف و هلهله زجرآور بود
چند کودک ز رویِ ناقه زمین افـتادند
بانگ افـتادن از آن فـاصـله زجرآور بود
مثل خُشـکیدگیِ صورتِ نیلوفرهــا
اشکِ پـاهـایِ پُر از آبلـه زجرآور بود
خارجی خواندنِ اولادِ عـلی و زهـرا
بیش از هر چه در آن غـائِـله زجرآور بود
به خُدا بیشتر از بدْ دهنی کردنِ شِمر
دیـدنِ قَهـقَـهه ی حـرملـه زجرآور بود
گفتم الشّام وَ الشّام وَ الشّام ، از بس
طرزِ توضیح در این مسئله زجرآور بود...
شاعر : محمد قاسمی
- دوشنبه
- 1
- آبان
- 1396
- ساعت
- 5:10
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
محمد قاسمی
ارسال دیدگاه