غم تازه
اربعین شد غم بابا تازه
روی دوشم غم بی اندازه
******
اربعین آمده داغم یادم
داغ بابا كه به دل بنهادم
یاد او بر سر نی افتادم
گریه و آه و فغان سردادم
مهربان بابایم گوهر بی تایم
ای دُرِ والایم همدم غم هایم
گه به غربت گهی هم ویرانه
طی شد این دورة ماتمخانه
سوزم از سینه چنان پروانه
پر شد از غصّة دل پیمانه
غم گشوده به دلم دروازه
اربعین شد غم بابا تازه
******
اربعینی بگذشت بی بابا
با غم و حسرت و با واویلا
با دلی خفته به كوی غمها
دیدگانی شده همچون دریا
مهربان بابایم گوهر بی تایم
غم شده آوایم بی كس و تنهایم
داغ بر دل شده ام چون لاله
خیزد از عمق درونم ناله
اشك خون بسته به رویم هاله
ریزد از قاب دو چشمم ژاله
بر بدن نیست دگر شیرازه
اربعین شد غم بابا تازه
******
اربعینیست كه سراپا سوزم
آتش غصه به دل افروزم
دیده بر دیده و در می دوزم
تیره و تار شده هر روزم
مهربان بابایم گوهر بی تایم
ای دُرِ والایم همدم غم هایم
بر سر سفرة غم مهمانم
در حصاری ز الم زندانم
سوز حرمان بگدازد جانم
خون نشاند به نوك مژگانم
ماتمست با دل و جان دمسازه
اربعین شد غم بابا تازه
******
اربعینیست كه ندارم یاری
درد و محنت شده چون آواری
بر تنم خیمه نشانده زاری
روز و شب طی شده با خونباری
مهربان بابایم گوهر بی تایم
غم شده آوایم بی كس و تنهایم
تا ابد همسفر مجنونم
خسته و خونجگر و محزونم
سروری گو ز دل پُرخونم
از دو چشمان تر و جیحونم
شهره ام زین غم پر آوازه
اربعین شد غم بابا تازه
******
شاعر : محمدرضا سروری
- سه شنبه
- 2
- آبان
- 1396
- ساعت
- 4:52
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه