گل بي سر
آه و واويلا در کربلا آمد زينب دوباره
مقتل مولاست از بهر اين خواهر دارالزّياره
******
اي گل بي سر از خاك و خون برخيز زينب رسيده
شاه بي حنجر آغوش خود بگشا بر نور ديده
آمده از ره با پيكري خسته قدّي خميده
قامت دالِ شوريده خواهر را بنما نظاره
آه و واويلا در کربلا آمد زينب دوباره
******
بار غم بر دوش بنشسته افسرده اندر كنارت
با نم ديده با اشك حسرت زا شويَد مزارت
لاله هاي پر پر گشته را جويَد در لاله زارت
نقش غم را بين بر قامت زينب بيش از شماره
آه و واويلا در کربلا آمد زينب دوباره
******
سر روي زانو بنهاده با اندوه گرید پياپي
روز و شبهايِ اين اربعين كرده با اشك و غم طي
ناله ها خيزد از سينة زارش چون نالة ني
مي كشد هر دم هم ناله با نيزار آه و شراره
آه و واويلا در کربلا آمد زينب دوباره
******
سفرة دل را وا كرده مي نالد از روزگاران
عقده ها دارد از كينة اعدا از نابكاران
از دو رنگي ها از كوفه و از شام ازسنگِ باران
هديه آورده كوه الم را اين دل پاره پاره
آه و واويلا در کربلا آمد زينب دوباره
******
حال و روزش بين دارد حكايتها از زخم كينه
واژة اندوهست بر لعل لبهاي اين بي قرينه
خاطرات جان سوز اسارت را دارد به سينه
آتشي در دل افروزد از داغ اين يادِ واره
آه و واويلا در کربلا آمد زينب دوباره
******
گويد از داغِ بنهفته در قلبِ دردانه هايت
شرح غم دارد از غنچة نازِ باغ ولايت
سوزد اين ماتم رخسارة عمّه تا بي نهايت
رنگ رخسارش بر درد بي پايان دارد اشاره
آه و واويلا در کربلا آمد زينب دوباره
******
گويد از سيلِ اشك رقيّه آن ويرانه مأوا
گرية طفلِ ببريده از خوابِ بي تاب بابا
از دل خون و بي طاقت و صبرِ افتاده از پا
تا ابد باشد خونين دل از قومِ ملعون و خواره
آه و واويلا در کربلا آمد زينب دوباره
******
غرق در غمها بي ياور و تنهاست بي غمگساري
با اسف كوبد دست محن بر سر با آه و زاري
درد و غم بسته بر چهرة شيعه نقش و نگاري
سروري هيهات از عشق اهلبيت گيري كناره
آه و واويلا در کربلا آمد زينب دوباره
******
شاعر : محمدرضا سروری
- سه شنبه
- 2
- آبان
- 1396
- ساعت
- 4:54
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه