ببین داداش حال زینب رو
ببین بستن دست زینب رو
من حق می دم نشه باورت
اسیر شام شده خواهرت
اسیر دست نامحرمه دخترت
می میرم از غم این اسارت
از درد بی کسی و جسارت
دارم من آرزوی شهادت
واویلاه امون از این اسارت
ببین داداش آه زینب رو
ببین بست راه زینب رو
ندارن این شامیا حیا
زن و مرد این یهودیا
بمیرم ای کاش منم همین زودیا
دلگیرم من از این طعنه هاشون
از زخم زبون و ناسزاشون
از کینه های این سنگ زناشون
واویلاه امون از این اسارت
شاعر : محسن طالبی پور
- سه شنبه
- 2
- آبان
- 1396
- ساعت
- 7:52
- نوشته شده توسط
- احسان نیکخواه
- شاعر:
-
محسن طالبی پور
ارسال دیدگاه