رقاصه های شهر ،همه باخبر شدند
نوباوگان شام ،همه با جگر شدند
چشمان هرز ،چشم چران ،بی حیا شدند
تیرِ نگاه ها ،سوی زینب به در شدند
از پشت بام ،سنگ پراندند ،سوی ما
جسم مخدرات ،همه بی سپر شدند
بازار بردنم ،تو خبر داری ای حسین ؟
پس دختران به چشم کنیزان نظر شدند
هر جا که گفتم از تو ،به من سنگ ها زدند
خیلِ حرامزاده ،همه ،کور و کر شدند
خیبر تبارها ،به تلافیِ قلعه شان
با ناسزا و دستِ بزن حمله ور شدند
- سه شنبه
- 15
- شهریور
- 1401
- ساعت
- 13:10
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
رضا قاسمی
ارسال دیدگاه