نه خانواده من تابحال رفته اسارت
نه گوشواره اى از بچه هام رفته به غارت
هنوز چادر طفل مرا كسى نكشيده ست
كسى به اهل و عيالم نكرده است جسارت
كسى حوالى ما -شک ندارم اينكه- ندارد
براى قطع سرى از قفا هنوز، مهارت
حسين جان چه بگويم كه روسياه ترينم
كه من نرفته ام و زينب تو رفته اسارت
كه كودكان تو با پاى سنگ خورده ى عريان
ز خارهاى بيابان كشيده اند مرارت
كه بعد روضه همه زود مى روند به خانه
رقيه هم به خرابه، يزيد هم به عمارت
نخوانده بودم اگر من، نبود عين خيالم
ولى كنون چه كنم آه با همين دو عبارت
سرت به نيزه، تنت روى خاک، آه بميرم
كه كهنه پيرهنت هم نيامده ست به كارت
شاعر : پیمان طالبی
- چهارشنبه
- 3
- آبان
- 1396
- ساعت
- 5:39
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
پیمان طالبی
ارسال دیدگاه