• جمعه 2 آذر 03


زمزمه شهادت حضرت رقیه(س) -( می سوختم‌ از عمق وجود )

837

بند اول

از بالای نیزه دیدی 
می سوختم‌ از عمق وجود   
شبی که تو بیابونا
امانتیت گم‌شده بود

جا مونده بود از قافله 
تو تاریکیِ نیمه شب 
افتاده بود از رو شتر 
با گریه می‌گفت زیر لب 

عمه نگا کن‌
زخم سرم ‌واشد 
صورت و پهلوم 
شبیه زهرا شد

بند دوم

وقتی دلم خون شد که تو 
سرت به روی نی میرفت 
جلوی چشم دخترت 
میون بزم می میرفت

با چوب میزد به صورتت 
میون اون تشت طلا 
رقیه هم گریه می‌کرد 
میون اون شلوغیا 

دخترت و کُشت
سرِ بی سامونت
بوسه می زد چوب
به لب و دندونت

بند سوم

کی تاحالا دیده کسی 
بچه رو سیلی بزنه ؟
به روی گُلبرگای یاس
یه رنگ نیلی بزنه

کی دیده یه سه ساله رو 
توی خرابه بیارن 
جای عروسک ، بغلش
سرِ بُریده بذارن 

میون گریه
هی از نفس میره
داداش دعا کن 
که خوابش بگیره 

بند چهارم

با گریه سر رو زانوهام
گذاشت و خوابید آسمون
که ناگهان نیمه ی شب
بیدار شد و گریه کنون

- می‌گفت که عمه جون بیا
موی منو شونه بزن
داره برام مهمون میاد
چادرمو بده به من

خبر دارم که
داره میاد بابام
عمه کمک کن
بلند بشم از جام

www.emam8.com دانلود سبک

  • جمعه
  • 5
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 15:49
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران