بند اول
از بالای نیزه دیدی
می سوختم از عمق وجود
شبی که تو بیابونا
امانتیت گمشده بود
جا مونده بود از قافله
تو تاریکیِ نیمه شب
افتاده بود از رو شتر
با گریه میگفت زیر لب
عمه نگا کن
زخم سرم واشد
صورت و پهلوم
شبیه زهرا شد
بند دوم
وقتی دلم خون شد که تو
سرت به روی نی میرفت
جلوی چشم دخترت
میون بزم می میرفت
با چوب میزد به صورتت
میون اون تشت طلا
رقیه هم گریه میکرد
میون اون شلوغیا
دخترت و کُشت
سرِ بی سامونت
بوسه می زد چوب
به لب و دندونت
بند سوم
کی تاحالا دیده کسی
بچه رو سیلی بزنه ؟
به روی گُلبرگای یاس
یه رنگ نیلی بزنه
کی دیده یه سه ساله رو
توی خرابه بیارن
جای عروسک ، بغلش
سرِ بُریده بذارن
میون گریه
هی از نفس میره
داداش دعا کن
که خوابش بگیره
بند چهارم
با گریه سر رو زانوهام
گذاشت و خوابید آسمون
که ناگهان نیمه ی شب
بیدار شد و گریه کنون
- میگفت که عمه جون بیا
موی منو شونه بزن
داره برام مهمون میاد
چادرمو بده به من
خبر دارم که
داره میاد بابام
عمه کمک کن
بلند بشم از جام
- جمعه
- 5
- آبان
- 1396
- ساعت
- 15:49
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
ارسال دیدگاه