خون جبین به گلشن حسنش گلاب شد
چون شمع سوخته نور پراکند و آب شد
از خون او به دامن محراب، نقش بست
بر این شهید، ظلم و ستم بیحساب شد
شمشیر، گریه کرد به زخم سر علی
حتی به غربتش جگر خون کباب شد
محراب! ناله از دل خونین کشید و گفت:
یا فاطمه! دعای علی مستجاب شد
مویی که شد سفید زهجران فاطمه
جرمش مگر چه بود که از خون خضاب شد؟
هرکس گرفت سهم خود از دست روزگار
سهم تراب، خون سر بوتراب شد
فرق علی دوتا شد و جبریل صیحه زد
ای وای! چار رکن هدایت خراب شد
هر پادشه ستم به رعیت کند ولی
پیوسته بر علی ز رعیت عذاب شد
هم شیر حق برای شهادت شتاب داشت
هم خصم بهر کشتن او در شتاب شد
«میثم!» سرشک دیده و خونجگر کم است
بــر رهبــری کـه پیـر به فصل شباب شد
***استاد سازگار***
- یکشنبه
- 15
- مرداد
- 1391
- ساعت
- 14:56
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه