فزون تر از غم تنهایی علی غم نیست
علی شناس تر از فاطمه به عالم نیست
هر آنکه سائل و خدمتگزار فاطمه شد
گدایی اش ز بزرگی و سروری کم نیست
ولایتی که حصین و امان ز قهر خداست
مگر عبارت زنهار آن معظم نیست
چگونه شعله فروزان زدند فاطمه را
که غیر آتش و دودی بر آن مجسم نیست
جراحتی که ز مسمار قلب او سوزاند
حرارت و تپشی از ولایتش کم نیست
رسید فضه به امداد فاطمه آنجا
مگر کسی بجز از خادم تو محرم نیست
به وقت پیری و عزلت عصا به کار آید
کسی به سن جوانی که قامتش خم نیست
به داغ فاطمه در سوگ جانگداز نبی
به غیر اشک غریب مدینه مرهم نیست
سه ماه طی شد و نبود امید بهبودی
اگر شفاست دگر فاطمه مصمم نیست
زنان شهر مدینه چه زود فهمیدند
گذشته کار ز کار و امید مرهم نیست
از آن شبی که ز ساروق بسته او دم زد
نصیب زینب تو غیر اشک نم نم نیست
شاعر : جواد کلهر
- سه شنبه
- 23
- آبان
- 1396
- ساعت
- 19:48
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
جواد کلهر
ارسال دیدگاه