ای بقیع ای مدفن گلهای ناب
گلشنی مانده به زیر آفتاب
ای بقیع ای غربت بی انتها
چار قبر کوچک خاکی چرا
پنجمین نور خدا آخر چه شد
باقر علم نبی هم کشته شد
نیمه جانِ باقی از غوغای شام
گشته او مسموم از ظلم هشام
آنکه هم گام شهیدان خدا
بود کودک در زمین کربلا
یادگار روزگار ماتم است
سینه اش گنجینه درد و غم است
دیده او رنج سفرهای گران
بوده در بند و جفای بی امان
ای امام پنجمین نور دوعین
دیده ای جان دادن جدت حسین
تو به سان باب مظلومت دگر
گشته ای از داغ او خونین جگر
محمل زینب تماشا کرده ای
گفت و گو با راس جدت کرده ای
رایت اسلام بر دوش تو بود
ناسزای خصم در گوش تو بود
نعل اسب و تازیانه بر بدن
قتلگاه شاه بی غسل و کفن
بوده ای بر درد و محنت مبتلا
سالها با خاطرات کربلا
عمه ها را در اسارت دیده ای
کوفه را شهر جسارت دیده ای
در خرابه هم زبانت جان سپرد
تا دم آخر غذایی او نخورد
هم رقیه هم تو و هم کودکان
تازیانه خورده از شمر و سنان
دست های کوچکت را بسته بود
قلب نازت از جفا بشکسته بود
تو ستم ها دیده ای از کوفیان
خارجی بشنیده ای از شامیان
از یزید و ظلم و جور و امر او
بوده ای در بزم شُرب خَمر او
ای خدا ظلم اش تو بنما برملا
میزند با چوب بر طشت طلا
هم سکینه هم رقیه هم رباب
قلبشان گردیده پر از التهاب
کربلا من تا کجا باشم غمین
در عزای پور زین العابدین
شاعر : جواد کلهر
- سه شنبه
- 23
- آبان
- 1396
- ساعت
- 21:6
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
جواد کلهر
ارسال دیدگاه