تو بهاری بی تو من پاییزی و زردم حسین
بیوجود مهر گرمابخش تو سردم حسین
آمر معروف بودم، عامل منکر شدم
برخلاف حرفهای خود عمل کردم حسین
دوست با معرفت هستی و من بی معرفت
مرد مردانی و من نامرد نامردم حسین
فطرسی بودم که بالم با گناهانم شکست
رحمت تو شاملم شد پر درآوردم حسین
گرچه توبه کردهام اما خجالت میکشم
با چه رویی سوی درگاه تو برگردم حسین
تا ابد از نوکری خویش آزادم مکن
جان زهرا از کنار خود مکن طردم حسین
اشکهای من اگرچه مرهم زخمت نشد
روضههای تو ولی شد مرهم دردم حسین
دوست دارم با تو در روز جزا همدم شوم
چون که گفتم در تمام عمر خود هردم حسین
شاعر : آرش براری
- جمعه
- 26
- آبان
- 1396
- ساعت
- 20:27
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
آرش براری
ارسال دیدگاه