کاشکی تو شب عزات
تو حرم با صفات
سینه می زدیم برات2
مثل مادرت به دل غصه داریم
سر رو عکس گنبد تو می زاریم
از غمت می باریم
روی سر عالم
داغ تو باریده
زهرای مرضیه
داغ جوون دیده
وای از غم غربت
می گیره همش صدام
سیاهی می ره چشام
وا نمی شه این لبام2
ای وای ازعطش می سوزه جگرم
قوت نداره دیگه بال و پرم
نفس آخرم
گرچه طبیبم من
اما غریبم من
می سوزم و یاد
شیب الخضیبم من
وای از غم غربت
حقم و ادا نکرد
گرچه که حیا نکرد
سرم و جدا نکرد2
اما بمیرم کربلا چها شد
جسم جدم مقطع الاعضاء شد
روی خاک رها شد
منکه وطن دارم
سر بر بدن دارم
گرچه غریبم هستم
اما کفن دارم
وای از غم غربت
شاعر : محسن طالبی پور
- پنج شنبه
- 9
- آذر
- 1396
- ساعت
- 7:3
- نوشته شده توسط
- احسان نیکخواه
- شاعر:
-
محسن طالبی پور
ارسال دیدگاه