زهرا دعا كن ای یاسِ خونه
حیدرِ خسته ـ تا بعدِ غسلت ـ زنده نمونه
حالا میدونم ـ یارِ جونم
چرا تو از چشمای حیدر رو گرفتی
شبا به وقتِ ـ نمازِ وِترِت
میشستی و دستی به پهلو میگرفتی
وای من از گرفتن رو
علی و خونِ زخمِ پهلو
زهرای حیدر (۴)
اسماء مریز آب كه بیقرارم
من نمیتونم ـ خونهایپهلو ـ رو بند بیارم
دستای لرزون ـ چشمای گریون
یكی برا زهرای من كفن بیاره
شدم پریشون ـ مثلِ یه مجنون
وقت كفن چشمای زینب نمیزاره
آستینا رو دهن بگیرید
دستْ رو چشِ حسن بگیرید
زهرای حیدر (۴)
ای كودكانم ـ همه بیایید
با مادر خود ـ لحظهی آخر ـ وداع نمایید
وای از دلِ شب ـ غش كرده زینب
حسین داره چشمای كوثر و میبوسه
دستای زهرا ـ رو شونههاشون
حسن داره دستای مادر و میبوسه
خدا میدونه چی كشیدم
وقتی كه این وداع رو دیدم
زهرای حیدر (۴)
- چهارشنبه
- 4
- بهمن
- 1396
- ساعت
- 13:52
- نوشته شده توسط
- حسن فطرس
- شاعر:
-
حسن ثابت جو
ارسال دیدگاه