«بالحسینِ یالله»
ربُّ الارباب من خدایا
آرزومند یک نگاهتم
سائلم ، بی چیز و فقیرم
بنده ی پست و رو سیاهتم
همونم که خودت گرفتی
دستمو تو از سر احسان
تو خودت یادم دادی آره
که همیشه بگم حسین جان
«بالحسینِ یالله»
منو تو روضه ها کشوندی
دلمو با غمش سوزوندی
عاشقم کردی پای عشقش
منو پا منبرش نشوندی
خدایا یک لحظه نمی خوام
زنده باشم بدون احساس
نمی خوام زندگی کنم من
بی حسین و بدون عباس
«بالحسینِ یالله»
به تو ایمان دارم خدایا
چون خدای حسین تویی تو
تو قیامت بدون تردید
خون بهای حسین تویی تو
اون که تو روضه ها می بارید
روز محشر غرق سروره
آخه اشک های توی روضه
گناهای ما رو می شوره
«بالحسینِ یالله»
ربُّ الارباب من خدایا
آرزومند یک نگاهتم
سائلم ، بی چیز و فقیرم
بنده ی پست و رو سیاهتم
همونم که خودت گرفتی
دستمو تو از سر احسان
تو خودت یادم دادی آره
که همیشه بگم حسین جان
«بالحسینِ یالله»
منو تو روضه ها کشوندی
دلمو با غمش سوزوندی
عاشقم کردی پای عشقش
منو پا منبرش نشوندی
خدایا یک لحظه نمی خوام
زنده باشم بدون احساس
نمی خوام زندگی کنم من
بی حسین و بدون عباس
«بالحسینِ یالله»
به تو ایمان دارم خدایا
چون خدای حسین تویی تو
تو قیامت بدون تردید
خون بهای حسین تویی تو
اون که تو روضه ها می بارید
روز محشر غرق سروره
آخه اشک های توی روضه
گناهای ما رو می شوره
«بالحسینِ یالله»
- شنبه
- 14
- بهمن
- 1396
- ساعت
- 16:43
- نوشته شده توسط
- سحر سخن
- شاعر:
-
حسین بابانیا
ارسال دیدگاه