• دوشنبه 3 دی 03

 حسین رحمانی

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -(شبها فقط ، تا صبح بیداری عزیزم )

695

آتش گرفتم

شبها فقط ، تا صبح بیداری عزیزم 

بانوی من ، سر درد هم داری عزیزم 

ای ساده پوشِ من لباست فرق کرده 

هر سُرفه ای یک لاله میکاری عزیزم! 

شد خواهش نُه ساله ات ، تابوتِ چوبی... 

میسازمش از روی ناچاری عزیزم!! 

چیزی نمانده از تنت جُز سایه دیگر... 

از خانه ام عزم سفر داری عزیزم 

آتش گرفتم سوختم ، آن لحظه ایی که... 

دیدم تو پُشت در گرفتاری عزیزم !! 

با تازیانه ، بارها در بینِ کوچه ... 

شد زخمهای پیکرت کاری عزیزم ! 

دستت شکست و دستِ من را بازکردی 

بانوی من خیلی فداکاری عزیزم! 

این گریه ی روز و شبت عین جهاد ست 

طوفانترین ابری که می باری عزیزم ! 

وقتی شکایت شد زِ آه و ناله ی تو ... 

معلوم شد پیروز پیکاری عزیزم 

هردَم نگاهم با نگاهت روبرو شد... 

گفتی حسین و ... گریه و زاری عزیزم! 

آه از دمی که میشود در بین گودال 

خون از گلوی پاره اش جاری عزیزم 

  • شنبه
  • 14
  • بهمن
  • 1396
  • ساعت
  • 20:22
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران