زبانحال حضرت فضه
بروی خاک فتادی خدا مرا بکشد
سرت به خاک نهادی خدا مرا بکشد
جوان خانه حیدر چقدر پیر شدی
تو از مدینه زیادی خدا مرا بکشد
میان کوچه زدی بال و پر چرا بانو
وطفل رابه که دادی خدا مرا بکشد
شب زفاف، لباست، فقر را پوشاند
کنم ز لطف تو یادی خدا مرا بکشد
شدهست ذکر لبت یاعلیعلی جانم
علیست زنده، تو شادی خدا مرا بکشد
منم کنیز شما، فضه، دورتان گردم
نفس نفس زدی و پاک، خونتان کردم
بند دوم
بیا بیا به کنارم تو فضه جان بنشین
بهپیشبانویخودیکدماینزمانبنشین
تو محرم همه راز نهان من شدهای
زچشم زینب و طفلان من نهان بنشین
وصیتی به تو گویم بگو توباحیدر
کنارقبر من آقا بمان بمان بنشین
بخوان برای شهیدت تو سورهی قرآن
به گلشن تو رسیده چنین خزان بنشین
برای محسن ششماهه کن عزاداری
کنار غنچه نشکفته باغبان بنشین
سپردهام به تو ماهو ستارهی شب را
سپردهام به تو فضه حسین وزینب را
- یکشنبه
- 29
- بهمن
- 1396
- ساعت
- 15:48
- نوشته شده توسط
- م مطلق
- شاعر:
-
مرتضی محمودپور
ارسال دیدگاه