سلام آقا که دورم از حریم تو
گدا هستم من و دست کریم تو
همون دستی که غوغا در جمل کرده
کریمی که کرامت از عزل کرده
همون دستی که مثل دست حیدر بود
توی کوچه عصای دست مادر بود
همون کوچه که مادر بی هوا افتاد
یه گوشواره شکست و زیر پا افتاد
خودم دیدم که راه مادر و بستش
خودم دیدم الهی بشکنه دستش
خودم دیدم خسوف روی ماهش رو
خودم دیدم فغان و سوز و آهش رو
غم مادر زده آتیش وجودم رو
عدو میزد همه بود و نبودم رو
- یکشنبه
- 29
- بهمن
- 1396
- ساعت
- 20:14
- نوشته شده توسط
- حسین نجفی
- شاعر:
-
حسین نجفی
ارسال دیدگاه