(بعد شهادت)
شب شدو چشم ماه و ستاره
شاهد چشم بارانی من
بر مزار غریب تو هر شب
بشکند بغض پنهانی من
فاطمه جان
شب شدو تا سحر گریه می کرد
یک جوان بر مزار جوانش
یاد روزی که در قلب آتش
ناله زد مرغ هم آشیانش
فاطمه جان
تا ستاره بریزد بر این خاک
کاش ، عالم همین شب بماند
چاره ساز غم عالمی در
چاره ی اشک زینب بماند
فاطمه جان
- پنج شنبه
- 3
- اسفند
- 1396
- ساعت
- 15:33
- نوشته شده توسط
- feiz
- شاعر:
-
میثم مومنی نژاد
ارسال دیدگاه