اين صداي ناز عباسِ من است
نغمههاي راز عباسِ من است
شرحه بر بيت خموشم ميرسد
باز تكبيرش به گوشم ميرسد
آمده آهِ ابالفضلم به گوش
مشك دارد گه به دندان گه به دوش
ناله با اين گريههايم ميكند
آمده مادر صدايم ميكند!
من دعا بي قدر و بي حد گويمت
اي ابالفضلم خوش آمد گويمت
آمدي مادر فداي موي تو
پس چرا خاكي شده گيسوي تو؟
گو مگر روي زمين افتادهاي؟
گو مگر از صدر زين افتادهاي؟
كار مادر اشك مجنوني شده
چشم عباسم چرا خوني شده؟
چنگ خود كي پاي زلفانت زده؟
تير كين كي بر دو چشمانت زده؟
با دو دستت دست مادر را بگير
تا كشم از چشم شهلاي تو تير
واي عباسم دو دستانت كجاست؟
بازوان همچو مردانت كجاست؟
مادرت شد سرفراز جنگ تو
علقمه شد عرصهي آهنگ تو
من شنيدم از وفا و غيرتت
دور تو گردم فداي هيبتت
من شنيدم طعنه بر رشكت زدند
مادرم تا تير بر مشكت زدند
من شنيدم بي دو دست از روي زين
اي گلم با صورت افتادي زمين
دامن زهرا سرت بگرفته است
آه! زهرا در برت بگرفته است
بانويم از غم رهايت كرده است
فاطمه مادر صدايت كرده است
حاجي من حج تو باشد قبول
اجر تو با دست زهراي بتول
آمدي اين دل حزين با خود ببر
مادرت ام البنين با خود ببر
- پنج شنبه
- 10
- اسفند
- 1396
- ساعت
- 19:22
- نوشته شده توسط
- حسن فطرس
- شاعر:
-
حسن ثابت جو
ارسال دیدگاه